دل نوشته های مادرانه-1
هر روز که می گذرد، تو بزرگ تر می شوی و شیرین تر و من احساس می کنم چقدر از روزهای گذشته دور شده ام. دیروز با پدرت، عکس های روز تولدت را نگاه می کردیم و هر دو حس کردیم، چقدر تو زود بزرگ می شوی و رسیدن روزی که دوباره من و پدرت در حالی که کودک تو را در آغوش داریم و این عکس ها را مرور کنیم چندان دور نیست. لحظه ای چشمانم را می بندم و خاطرات این 5 ماه را مرور می کنم. از سه شنبه ای که به دنیا آمدی و من تمام شبش بیدار بودم ، دلهره ختنه ات، واکسن هایی که زدی، بیماریت که من هم همراه تو گریه می کردم تا تمام لحظات شیرین خنده هایت، غلت زدن هایت، تلاش های زیبایت برای نشستن، حرف زدن و ... این اواخر ، احساسات مادرانه ام گنگ شده است، از سوی دو...